دوست مجازی من...
چندوقتی است برایت مینویسم و تو می خوانی
وگاهی تو مینویسی و من می خوانم
این روز ها درد و دل هایمان را به زیان نمی آوریم
تایپ میکنیم
مانده ای اگر دنیای مجازی نبود
روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم
نامت زیباست اما افسوس مجازی هستی
پشت هر یک از نوشته ها یک فرد نشسته است
می خواند،فکر میکند گاهی هم گریه میکند یا می خندد
برای چنددقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری
مینشینی برای دل خودت
گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمزدار
ولی میدانم...
قدر تمام لبخند هایت تنها هستی
اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی
دوست مجازی من...
گاهی آنقدر بیخود میشویم که یک دنیا دروغ واعتقاد را فراموش میکنیم
خودمان را دور میزنیم
منطق و باورهایمان را میخندیم،گاهی هم دروغ می گوییم
نمیدانم...
شاید این معجزه ی مجازی بودنت است
دوست مجازی من...
بودنت را قدر میدانم*
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد . . .!!
نه جایی به خاطرم تعطیل می شود . . .!!
نه در اخبار حرفی زده میشود . . .!!
نه خیابانی بسته میشود . . .!!
ونه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود . . .!!
تنها موهای مادرم کمی سپید تر . . .!!
وپدرم کمی شکسته تر . . .!!
اقواممان چند روز آسوده از کار . . .!!
دوستانم بعد از خاکسپاری موقع خوردن شام آرام آرام خنده هایشان شروع میشود . . .!!
من تنها گورکنی را خسته میکنم . . .!!
ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد. . .!!
و در آخر. . .
من می مانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم می ماند. . .
امشب دوباره یاد گذشتم افتادم..
روزای عاشقی..
عشق خیالی..
متنفر شدم از خودم..
از هرچی عشقه..
از هرچی قسمته..
از این دنیام متنفرم..
روح سرکشم دیگه دنیا رو نمیخواد..
سخته که تو تموم خنده هات بغض باشه ..
ولی هیشکی نفهمه حالتو..
همه بگن چقدر شادی..
غافل از دل لعنتیم..
ناامید شدن بدترین درد روی زمینه
اما بدتر ازاون اینه که درد داشته باشی نتونی به کسی بگی...
اونوقته که کم کم بغضات رسوب میکنه...
بعد خیلی اروم بدون اینکه بفهمی میزنه به قلبت..
اونوقته که قلبت از سنگ میشه... خوبه دیگه اونجوری دیگه ادم غصه نمیخوره.
☜دلـــم گرفتــه
⇡ از دنیــا
⇡ از آدم هــا
⇡از خیــال هایی که خیــال مـانـد
⇡از رویـــاهـایی که به حقیقـــت نپیــوست
⇡ از آرزوهـــایی که بـَر بــاد رفــت
☜از خـــودم☞
← از حمـــاقت های ِ احمقــــانه ام
←از اعتمــادهایی که از دسـت رفــــــــت
←از " مـنی " که مُــرد
←از ایـن " مــنی " که بیهــوده نفـس می کشــد
←از زیستنــی که نمی خواهـَمـَش و از مرگــی که می خواهـَمـَش..
يه شبايى تو زندگى هست كه
وقتى دفتر خاطرات زندگيتو ورق ميزنى به چيزايى ميرسى كه نميدونى تقديرت بوده يا تقصيرت...
به ادمايى ميرسى كه نميدونى دردن يا همدرد...
به لحظه هايى ميرسى كه هضمش واسه دل كوچيكت سخته و به دردايى ميرسى كه براى سن و سالت بزرگه...
به ارزوهايى كه توهم شد...
روياهايى كه گذشت....
به چيزايى كه حقت بود اما شد توقع...
و زخمهايى كه با نمك روزگار اغشته شد.....
و احساسى كه ديگران اشتباه مى نامند...
و دست آخر دنيايى كه بهت پشت كرده......
وبازهم انتهاى دفتر خودت ميمانى....
و زخمهايى كه روزگار پشت هم ميزند...
و سكوت هم دواى دردش نيست...
كاش دنيا مهربان تر بودى...
اینجا.....
حریم من است.....
حریم قلب کوچکم....!
قفس تنهایی من.....
و.....
حرفهای ناگفته ام.....!!!
کسی.....
دلش برایم نسوزد.....!!!
من.....
این قفس را دوس دارم.....
و......
تنهایی ام را....!!!
تنهایی....
تنها اتفاق این روزهای من است.....!!!!
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج داری
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ
همیشه باید کسی باشد
همیشه ...
این رابرای کسی مینویسم که روزی دوستم داشت به حرفهایم به عشقم به احساسم احترام میگذاشت برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود روزی دلتنگم میشد اما با آن همه نگرانیها..حرفها...واحساس تنهایم گذاشت تنهای...تنها...ومن باتمام وجودم شکستم ومن باتمام احساسم باتمام عشقم درخودشکستم خوردشدم ولی,,,حتی کسی صدای شکستنم رانشنید...حتی کسی صدای خوردشدنم را نفهمید....درخودشکستم...مثل همیشه امشب میخواهم بنویسم..ازتمام شبهای تنهایم.. می نویسم ازتمام شبهایی که بیهوده انتظار...از شبهایی که انتظار دستهایی میکشیدم که بی منت اشکهایم راپاک کند..مینویسم تاهمه بدانند شبهایی را که با هق هق گریه هایم گذشت...می نویسم تا همه بدانند حتی کسی نپرسید ازدل من از سکوت من همش سکوت بودو...منو..شبو..تنهاییام..می نویسم برای خودم برای تنهایی دل خودم..هنوزم به یادت شبا رو با گریه میخوابم .... آخه چرا با من اینکارو کردی؟!
ته اتوبـــــوس... صندلیـــــ آخر... کنار شیشهــــ ...
بهترینـــــ جای دنیاستـــــ!
برایــــــ آنکهـــــ مچالهـــ شــــوی در خودتــــــ ...
سرتـــــ را بچسبانیــــــ به شیشهـــ و زل بزنــــی به یک جای دور
و فکـــــر کنیـــ به چیــــزهاییــــ که دوستــــــ داریــــــ ...
فکر کنــــی به خاطراتیــــ که آزارتـــــ می دهنــــد...
و گاهــــی چشمهایتــــ خیســـ شود،
از حضور پر رنــــگ یک خیــــال...
و یادتــــــ برود مقصدتـــــ کجاســــت...
و دلتـــــ بخواهــــد که دنیــــا به اندازه ی
همینـــــ گوشهــ ی اتوبوســـ کوچـــک شود...
و دنج و تنهــــــا...
و آه بکشیــــ از یادآوری حماقــــــت های عاشــــقانهــ ات...
شیشهـــ بخار بگیــــرد و
تو با انگشتــــ بنویسیــــ "آیـــــــنده"
و دلتــــــ بگیرد از تصورشــــ ...
و دیگر چشمهایتـــ را ببنـــدی و تا
آخرینــــ ایستگـــــاه در خودتــ گریهـــ کنیـــ ...
آه دنیــــــــا! مفتــــ هم نمی ارزیــــــــ ...
خدایـــــا!!! خسته ام! از فريادهايي كه در گلويم خفه ماند و میماند... از اشك هايي كه شبها تنها بالشم و تو شاهد آن هستی! و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم!!! آسان نیست در پس خنده های مصنوعی, گریه های دلت را در بی پناهیت, در پشت هزاران دروغ پنهان کنی... آرزوی پــــــروازبه سوی تو را دارم, همیـن...!
اکنون دیگر "در دسترس" بودنت مهم نیست چون دیگر نه "مشترک" هستی و نه "مورد نظر" ...!
هوا سرد است اما نگران نباش سرما نمیخورم ، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده...!
هرکس ک سراغت را میگیرد ، نمیگویم وجود نداری ، میگویم وجودش را نداشتی...!
فکر نکن تو فوق العاده بوده ای ، قطع به یقین من کم توقع بوده ام...!
حالا هم که اتفاقی نیفتاده ، حادثه ی بین ما ، فقط يک زد و خورد ساده بوده ! تو جا زدی ، من جا خوردم....!
زمانی "نبودنت" همه هستی مرا نابود میکرد ولی حالا "بودنت".......!
میشود که نباشی؟؟؟
راستی!!
سلام مرا به وجدانت برسان...البته اگر بیدار بود!
درد هایـــــــــــــــــم را مینویســـــــــــــــم در صفحه ای
مجازی تا دل بی طاقتــــــــــــــم برای لحظاتـــــــــــــی هم که شده ارام بگیرد
تا شبنــــــــــم چشمانـــــــــم برای لحظاتی هم که
شــــــــــده نچکـــــــــــــد....سرازیـــــــــــر نشــــــــود
تا حتی ذره ای هم که شده سبــــــــــک شوم
نمیدانــــــــــــی نه نمیدانــــــــــی
ایــــــــــن روزها چقـــــــــــدر پر پر ام
پــــــــــــــرم از بغضـــــــــی بی انتها
پــــــــــــــرم از فریادی که در گلــــــــــــو خفه شده
اما حـــــــــــــــرف نمیزنـــــــــــم
سکـــــــــــــوتی میکنــــــــــــــم
به مساحـــــــــــــــت تمام دردهای بی درمانــــــــــــــم
ببیـــــــــــــــــــن مرا....
روزه ی سکـــــــــــــــــوت گرفته ام این روزها
نه اینکه دردی نیســــــــــــــــت نــــــــــــــه
درد هســـــــــــت....زخـــــــــــم هست
اما گـــــــــــــــوش شنوایـــــــی نیست..
ساز میزنم امشــــــــــــــــــــــــب…!
به کوری چشم دنیــــــــــــــــــــــــا….
که ســــاز مخالــــــــــــــــــــــــف میزنــــــــــــــــــــــــد…
با من….!!!
لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم...
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد...
بی صدا ،
بی هیاهو...
همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین !
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟!
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی؟!
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟!
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خوندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم !!!
و تلویزیون خودش خاموش شد!
آهنگ بار دهم تکرار شد!
هوا روشن شد!
تاریک شد!
چایی سرد شد!
غذا یخ کرد!
در یخچال باز ماند!
و در خانه را قفل نکردیم!
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه!
و کی گریه هایمان بند آمد!
و .....
کی عوض شدیم...
کی دیگر نترسیدیم...
از ته دل نخندیدیم...
و دل نبستیم...!
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم...!
و موهای سرمان سفید...!
و از آرزوهایمان کی گذشتیم...!
" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "
امشب گلویم آنقدر بغض دارد که مجالی برای نفس کشیدن ندارم ...
نفس کشیدن را بی دلیل میدانم...
حوصله ام به نفس کشیدن هم نمیکشدچه برسدبه نوشتن مشتی سکوت...
دیگر طاقت این بغض قدیمی را ندارم...! چقدر دلم هوس خواب راحت کرده... گلویم میسوزد برای فریادی که هرگز از گلویم رخت برنبست...!
یکی "من" یکی "تو"...
بزن به سلامتی دروغایی که گفتی...میزنم به سلامتی خودم! که به روی خودم نیووردم و تو منو ساده فرض کردی...!!
بزن به سلامتی خیانتایی که بهم کردی...میزنم به سلامتی دلخوشی هایی که به خودم میدادم و می گفتم : هر آدمی میتونه اشتباه کنه ..!!
بزن به سلامتی همه قول هایی که زدی زیرش ... میزنم به سلامتی این که زود باور بودم و نمیفهمیدم که حرفات فقط حرف بود...!!
بزن به سلامتی اون حرفا که با زدنشون به من دوست داشتنم نسبت به خودت رو خیلی کمرنگ کردی... میزنم به سلامتی ساده بودنم که بازم بخشیدمت!
بزن به سلامتی شبی که گفتی : ( همه چیز مثل قبل میشه ) اما بازم حرف بود فقط حرف ...!! میزنم به سلامتی این که دیگه حرفات باورم نمیشه... !!
بزن به سلامتی بی معرفتیات و نامردیات ...!! میزنم به سلامتی صبری که داشتم و همه این کاراتو تحمل کردم ..!!
بزن به سلامتی روزی که دیگه تنها شدی ...!!
بزن به سلامتی خاطره هامون که یکی یکی تو ذهنت مرور میشن... میزنم به سلامتی روز اول آشناییمون که با حرفات فکر کردم همدردی اما فهمیدم که نه ! تو هم دردی .....!!
آدمها می آیند..
.
دردها را میخوانند...
اگر خوششان آمد می خندند...
اگر بیشتر دوست داشتند... کپی میکنند...
اگر برای نویسنده اش ارزش قائل بودند کامنت میگذارند...
.
اما هیچکدام نمیتوانند دردی که در مطالب هست را حس کنند....
♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡
ﺧﺪﺍﯾـــــــــــــــﺎ ... ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ، ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ... ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﻡ ، ﺍﺯ ﺩﻝ ﺳﻨﮕﺸﺎﻥ ... ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﺩ ... ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﻡ .... ﺣﻖ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺒﻮﺩ ... ﺣﻖ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﺒﻮﺩ ... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺑﺪ ﻧﺒﻮﺩﻡ ... ﺍﻣﺎ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ… ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡
دردهایم را لایک کردند و گفتند زیبا بود ... نمیدانستم مگر درد هم زیبا میشود ؟! هی رفیق مجازی من ...! نوشته هایم دست خودم نیست دلم مینویسد و من ..... فقط نگاه می کنم !! به عبور روزهایم و دغدغه های فراموش شده ام ...! شاید آرام تــر می شدم فقــط و فقـــط ... اگر میفهمیدی ... حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نوشته نشده اند!!
♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥
درد هایـــــــــــــــــم را مینویســـــــــــــــم در صفحه ای
مجازی تا دل بی طاقتــــــــــــــم برای لحظاتـــــــــــــی هم که شده ارام بگیرد
تا شبنــــــــــم چشمانـــــــــم برای لحظاتی هم که
شــــــــــده نچکـــــــــــــد....سرازیـــــــــــر نشــــــــود
تا حتی ذره ای هم که شده سبــــــــــک شوم
نمیدانــــــــــــی نه نمیدانــــــــــی
ایــــــــــن روزها چقـــــــــــدر پر پر ام
پــــــــــــــرم از بغضـــــــــی بی انتها
پــــــــــــــرم از فریادی که در گلــــــــــــو خفه شده
اما حـــــــــــــــرف نمیزنـــــــــــم
سکـــــــــــــوتی میکنــــــــــــــم
به مساحـــــــــــــــت تمام دردهای بی درمانــــــــــــــم
ببیـــــــــــــــــــن مرا....
روزه ی سکـــــــــــــــــوت گرفته ام این روزها
نه اینکه دردی نیســــــــــــــــت نــــــــــــــه
درد هســـــــــــت....زخـــــــــــم هست
اما گـــــــــــــــوش شنوایـــــــی نیست..
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
Just for LOVE
و آدرس
donyayeyeashegh.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.